بر شعله تا چند نازیدن کاه
در دولت تیز مرگی ست ناگاه
صد نقص دارد سازکمالت
چندین هلال است پیش وپس ماه
در فکر خویشیم آزادگی کو
ما را گریبان افکنده در چاه
یارب چه سحر است افسون هستی
از هیچ بودن کس نیست اگاه
برغفلت خلق خفت مچینید
منظور نازست آیینهٔ شاه
دل صید عشق است محکوم کس نیست
الحکم لله و الملک (لله)للاه
عمری تپیدیم تا خاک گشتیم
فرسنگها داشت این یک قدم راه
از صبح این باغ شبنم چه دارد
جز محمل اشک بر ناقهٔ آه
بر طبع آزاد ظلمست الفت
تا عمر باقیست عذر از نفس خواه
ای ناله خاموش در خانه کس نیست
یک حرف گفتیم افسانه کوتاه
بیدل چه گوبم ازیأس پیری
چون شمعم ازصبح روز است بیگاه